English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4456 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
eat crow <idiom> U مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
flivver U ناکامل وشکست
diacoustics U علم مرور وشکست صدا
range error U اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
obligation U مجبور کردن
constrains U مجبور کردن
forces U مجبور کردن
constrain U مجبور کردن
obligations U مجبور کردن
forcing U مجبور کردن
force U مجبور کردن
constraining U مجبور کردن
compel U مجبور کردن
compelled U مجبور کردن
compelling U مجبور کردن
compels U مجبور کردن
oblige U مجبور کردن
obliged U مجبور کردن
obliges U مجبور کردن
inducing U اغوا کردن مجبور شدن
have U مجبور بودن وادار کردن
having U مجبور بودن وادار کردن
induce U اغوا کردن مجبور شدن
induced U اغوا کردن مجبور شدن
induces U اغوا کردن مجبور شدن
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces U مجبور کردن کسی به انجام کاری
put the screws to someone <idiom> U مجبور کردن شخص دراطاعت ازشما
forcing U مجبور کردن کسی به انجام کاری
get after someone <idiom> U مجبور کردن شخص درانجام کاری
force U مجبور کردن کسی به انجام کاری
twist one's arm <idiom> U مجبور کردن شخص برای انجام کاری
rat out on <idiom> U مجبور کردن شخص به کاری که دوست نداد
enforces U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforce U مجبور کردن وادار کردن به کاری
throw out <idiom> U اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
enforcement U مجبور کردن وادار کردن به اکراه
enforcing U مجبور کردن وادار کردن به کاری
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
glitch U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitches U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
out of place <idiom> U درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
slip-up U اشتباه کردن
slip up U اشتباه کردن
slipped U اشتباه کردن
slip U اشتباه کردن
mistaking U اشتباه کردن
slips U اشتباه کردن
misconstrue U اشتباه کردن
misconstrued U اشتباه کردن
fumbled U اشتباه کردن
mistook U اشتباه کردن
to goof up [American E] U اشتباه کردن
slip-ups U اشتباه کردن
misconstruing U اشتباه کردن
fumbles U اشتباه کردن
misconstrues U اشتباه کردن
fumble U اشتباه کردن
blunders U اشتباه کردن
miscue U اشتباه کردن
goofing U اشتباه کردن
trip up <idiom> U اشتباه کردن
goofed U اشتباه کردن
goof U اشتباه کردن
blunder U اشتباه کردن
blundered U اشتباه کردن
blundering U اشتباه کردن
goofs U اشتباه کردن
to make a mistake U اشتباه کردن
mistakes U اشتباه کردن
mistake U اشتباه کردن
make a mistake <idiom> U اشتباه کردن
to make an error U اشتباه کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
bobbles U پی درپی اشتباه کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
miscalculated U اشتباه محاسبه کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
miscalculate U اشتباه محاسبه کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
to stumble in one's speech U درسخنرانی اشتباه کردن
confuse U باهم اشتباه کردن
bobble U پی درپی اشتباه کردن
miscalculates U اشتباه محاسبه کردن
misthink U اشتباه فکر کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
to believe wrong U اشتباه گمان کردن
confuses U باهم اشتباه کردن
miscalculating U اشتباه محاسبه کردن
refuted U اشتباه کسی را اثبات کردن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
miscarrying U صدمه دیدن اشتباه کردن
refuting U اشتباه کسی را اثبات کردن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
miscarry U صدمه دیدن اشتباه کردن
eat humble pie <idiom> U پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
miscarries U صدمه دیدن اشتباه کردن
refute U اشتباه کسی را اثبات کردن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
To lead someone astray. U کسی رادچار اشتباه کردن
refutes U اشتباه کسی را اثبات کردن
to blame somebody for something U کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
bound up U مجبور
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] U اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
to make a typo [American E] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
foul up <idiom> U با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
to make a typing error [mistake] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
constrainable U مجبور کردنی
compellable U مجبور کردنی
under constraint U مجبور درفشار
coercive U مجبور کننده
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
impelling U بر ان داشتن مجبور ساختن
impels U بر ان داشتن مجبور ساختن
impel U بر ان داشتن مجبور ساختن
impelled U بر ان داشتن مجبور ساختن
walk the plank <idiom> U مجبور به استعفا شدن
fluffs U نرم کردن اشتباه کردن
fluffing U نرم کردن اشتباه کردن
fluffed U نرم کردن اشتباه کردن
fluff U نرم کردن اشتباه کردن
toss out <idiom> U مجبور به ترک شدن ،ازدست دادن
The army had to retreat from the battlefield. U ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
walk the plank <idiom> U مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
malfunction U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
reprisal U در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisals U در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
nemo tenetur se impum accusare U هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
datum error U اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
delivery error U اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
fumbles U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
Inevitably it invites/evokes comparison with the original, of which the remake is merely a pale shadow. U این به ناچار مقایسه با نسخه اصلی را مجبور می کند که بازسازی فیلمش کاملا قلابی است.
deletion U روشی برای دوباره ایجاد کردن فایلهای حذف شده وقتی فایلی حذف میشود سکتورهای دیسک نگهداری می شوند چون ممکن است حذف با اشتباه صورت گرفته باشد
work into <idiom> U آرام آرام مجبور شدن
trip U اشتباه
floundering U اشتباه
snafu U اشتباه
mistakenness U اشتباه
floundered U اشتباه
wrong U اشتباه
flounder U اشتباه
trips U اشتباه
tripped U اشتباه
to put one in the wrong U اشتباه
faulted U اشتباه
faults U اشتباه
fallacy U اشتباه
flounders U اشتباه
wronging U اشتباه
mix up U اشتباه
mix-up U اشتباه
mix-ups U اشتباه
clanger U اشتباه
overseen U در اشتباه
fumble U اشتباه
error U اشتباه
faux pas U اشتباه
fumbled U اشتباه
wrongs U اشتباه
mistake U اشتباه
errors U اشتباه
mistakes U اشتباه
fumbles U اشتباه
false <adj.> U اشتباه
incorrectness U اشتباه
goofs U اشتباه
barratry U اشتباه
errancy U اشتباه
inerrant U بی اشتباه
goofed U اشتباه
discrepancy U اشتباه
goofing U اشتباه
goof U اشتباه
mistaking U اشتباه
fallacies U اشتباه
in error <adj.> U اشتباه
fault U اشتباه
jeofail U اشتباه
lap sus U اشتباه
wrongly <adv.> U بطور اشتباه
faultily <adv.> U بطور اشتباه
incorrectly <adv.> U بطور اشتباه
slip U اشتباه لیزی
peccadillo U اشتباه کوچک
bungler U اشتباه کار
inaccuracies U خطا یا اشتباه
phonily <adv.> U بطور اشتباه
peccadilloes U اشتباه کوچک
peccadillos U اشتباه کوچک
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com